ادبیات و فرهنگ
تو را بدیدم و از خلق بی نیاز شدم
سری به پای تو خم کرده سرفراز شدم
میانِ صحبتِ عشّاق نامِ من گم بود
تو آمدی وبه روی تو عشقباز شدم
از آن سری به سپهرِ بلند می سا یم
که خاکِ پای دلارامِ دل نواز شدم
شرابِ روی تو را هفت جرعه نوشیدم
زهفت مرحله ی عشق بی نیاز شدم
به هر غروب فقط با تو گفتگو کردم
به هر سپیده به یادِ تو در نماز شدم
برازجان-بهمن 1384